جدول جو
جدول جو

معنی صبر آوردن

صبر آوردن((~. وَ یا وُ دَ))
عطسه کردن
تصویری از صبر آوردن
تصویر صبر آوردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صبر آوردن

صبر آوردن

صبر آوردن
درنگ کردن. شکیبائی ورزیدن. تأمل کردن. شتاب نکردن:
هر که صبر آورد گردون بررود
هر که حلوا خورد واپس تر رود.
مولوی
لغت نامه دهخدا

خبر آوردن

خبر آوردن
سخن چینی کردن. بردن خبر از مکانی به مکان دیگر به جهت نمامی، سعایت کردن. غمازی کردن، اطلاع از امری دادن. کسی را با نقل خبر از امری مطلع کردن:
زیرا که درختی که مر او را نشناسی
بارش خبر آرد که بود دست نهالش.
ناصرخسرو
بارت خبر آرد از آب حیوان
برگت خبر آرد ز روی حوا.
ناصرخسرو.
خبر بیاور از ایشان بمن چو داده بوی
ز حال من بحقیقت خبر مر ایشان را.
ناصرخسرو.
خبر آورد مبشر که ز بطنان عراق
وفد منصور همی آید و رفد مرفود.
سعدی.
، پیغام آوردن:
گر ز آمدنت خبر بیارند
من جان بدهم بمژدگانی.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا

زبر آوردن

زبر آوردن
بالا آوردن. بزرگ ساختن:
با تو به بیشی صبر در نتوان بست
زانکه به یک روزه غم شکم زبر آرد.
انوری (دیوان چ مدرس ج 2 ص 799)
لغت نامه دهخدا

بار آوردن

بار آوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
بار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار