جدول جو
جدول جو

معنی صبح دوم

صبح دوم((~ ِ دُ وُ))
صبح صادق که یک ساعت و نیم پیش از طلوع خورشید است
تصویری از صبح دوم
تصویر صبح دوم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صبح دوم

صبح دوم

صبح دوم
صُبحِ صادِق، هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، صُبحِ پَسین، فَجرِ صادِق، فَجرِ دُوُّم
صبح دوم
فرهنگ فارسی عمید

صبح دوم

صبح دوم
صبح صادق. صبح راستین. صبح آخرین:
آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین
چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار.
سنائی.
شاه چو صبح دوم هست جهانگیر ازآنک
هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب.
خاقانی.
چو صبح دوم سر برافلاک زد
شفق شیشۀ باده بر خاک زد.
نظامی.
آخر عهد شب است اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر.
سعدی.
پنبه از گوش برون کن که بناگوش سپید
دم صبحی است که صبح دوم آن کفن است.
صائب.
رجوع به صبح راست شود
لغت نامه دهخدا

صبح اول

صبح اول
بامداد نخست بامداد دروغین سپید بالا تار بام دم گرگ
صبح اول
فرهنگ لغت هوشیار

صبح بام

صبح بام
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صُبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صَباح، غَدو، صَدیع، علی الصَباح، غَدات، باکِر، صُبحدَم، صُبحگاه، بام، برای مِثال هرچه دهد مشرقی صبح بام / مغربی شام ستاند به وام (نظامی - لغت نامه - صبح بام)
صبح بام
فرهنگ فارسی عمید

صبح اول

صبح اول
اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صُبحِ کاذِب، فَجرِ کاذِب، صُبحِ نُخُستین، تاریک رُوشَن، صُبحِ دُروغین، دُمِ گُرگ
صبح اول
فرهنگ فارسی عمید

صبح لوا

صبح لوا
درخشان درفش، پیروزمند درخشان درفش، پیروزمند ظفرماب
صبح لوا
فرهنگ لغت هوشیار