جدول جو
جدول جو

معنی صاحب حالت

صاحب حالت((~. لَ))
کسی که شور و شوق و عشقی دارد
تصویری از صاحب حالت
تصویر صاحب حالت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با صاحب حالت

صاحب حالت

صاحب حالت
آن که عشقی و حرارتی دارد، دارای جذبه و شور و شوق
صاحب حالت
فرهنگ لغت هوشیار

صاحب حالت

صاحب حالت
دارای جذبه و شور. آنکه حرارتی و عشقی دارد:
که صاحب حالتان یکباره مردند
ز بی سوزی همه چون یخ فسردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

صاحب دولت

صاحب دولت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، صاحِب اِقبال، خَجَستِه، فَرُّخ فال، خوش طالِع، بَختیار، بُلَندبَخت، خَجَستِه فال، جوان بَخت، فَرخُندِه بَخت، خَجَستِه طالِع، نیک اَختَر، مُستَسعَد، مُقبِل، فَرخُندِه طالِع، سَعید، سِفیدبَخت، اِقبالمَند، بُلَنداِقبال، شادبَخت، اَیمَن، نیکوبَخت، طالِع مَند، نِکوبَخت برای مِثال که از بی دولتان بگریز چون تیر / بُنه در کوی صاحب دولتان گیر (نظامی۲ - ۲۴۲)، توانگر، برای مِثال طریق و رسم صاحب دولتان است / که بنوازند مردان نکو را (سعدی۲ - ۶۸۳)، در تصوف عارف، عارف واصل
صاحب دولت
فرهنگ فارسی عمید

صاحب دولت

صاحب دولت
مقبل. خوش بخت. بختیار:
که از بی دولتان بگریز چون تیر
سرا در کوی صاحب دولتان گیر.
نظامی.
دست زن در ذیل صاحب دولتی
تا ز افضالش بیابی رفعتی.
مولوی.
پدر گفت: تو را ای پسر در این نوبت فلک یاری کرد... که صاحب دولتی در تورسید. (گلستان).
طریق و رسم صاحب دولتان است
که بنوازند مردان نکو را.
سعدی.
، عارف واصل: چون مرغ روحانیت طالب از بیضۀ بشریت بواسطۀ تربیت صاحب دولتی بیرون آید بعد از آن پروازگاه آن مرغ را جز حضرت ال̍ه کسی دیگر نمیداند. (انیس الطالبین ص 121) ، پادشاه: پس بگوی که خان داند که امروز مردم دو اقلیم بزرگ که زیر فرمان ما دو صاحب دولت اند، و بیگانگان دور و نزدیک از اطراف چشم نهاده تامیان ما حاصل دوستی بر چه جمله قرار گیرد. (تاریخ بیهقی ص 210).
آفرین گویان عالم آفرین گویان شده
پیش تخت چون توصاحب دولت از برنا و پیر.
سوزنی.
، مالدار (در تداول عامّه)
لغت نامه دهخدا

صاحب حیات

صاحب حیات
جاندار. زنده: صاحب حیات بی درد نیست. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا