جدول جو
جدول جو

معنی شیهه کشیدن

شیهه کشیدن((~. کَ یا کِ دَ))
فریاد زدن اسب، شیهه زدن
تصویری از شیهه کشیدن
تصویر شیهه کشیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شیهه کشیدن

شیهه کشیدن

شیهه کشیدن
شنه برآوردن اسب. بانگ برآوردن اسب. (یادداشت مؤلف). شیهه زدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیهه شود
لغت نامه دهخدا

شیره کشیدن

شیره کشیدن
دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصارۀ آن. (یادداشت مؤلف) ، شیرۀ تریاک استعمال کردن. صرف کردن شیرۀ تریاک یا بلعیدن دود آن. سوختۀ تریاک کشیدن. تدخین شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیره کش و شیره کشی شود، نقاوه و نخبه و لُب ّ و خلاصۀ مطلبی را برآوردن
لغت نامه دهخدا

صیحه کشیدن

صیحه کشیدن
بانگ کردن، بانگ زدن، فریاد کشیدن، صیحه زدن
صیحه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

کیسه کشیدن

کیسه کشیدن
بدن خود یا دیگری را در حمام کیسه مالیدن تا چرک آن بیرون آید کیسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

نیزه کشیدن

نیزه کشیدن
نیزه را بلند کردن و بجانب خصم حواله کرد: (جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار تند خوبان رخش تازند از یسار از یمین) (وحشی. چا. امیر کبیر ص 251)، نور پاشیدن (ایهام بدو معنی) : (نیزه کشیده آفتاب حلقه مه در ربود نیزه این زر سرخ حلقه آن سیم ناب) (شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب ک) (خاقانی. سج. 41)
نیزه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار