جدول جو
جدول جو

معنی شیربرنج

شیربرنج((بِ رِ))
شیربا، خوراکی که با شیر و برنج درست کنند، کنایه از کسی که رنگ پوستش زیاد سفید باشد
تصویری از شیربرنج
تصویر شیربرنج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شیربرنج

شیربرنج

شیربرنج
خوراکی که از شیر، برنج، شکر و گلاب تهیه می شود، شیربا، شیروا، گُرَنج بِشیر
شیربرنج
فرهنگ فارسی عمید

شیربرنج

شیربرنج
شله ای که از شیر و برنج سازند. (ناظم الاطباء). آش شیر. آش مرکب از برنج و شیر. شیربا. طعامی که از شیر و برنج پزند و بیشتر با شکر و شیره خورند. بهط. ابونافع. (یادداشت مؤلف). بهطه. (دهار) :
چه لطیف است به صبحی قدح شیربرنج
در زمانی که کند دایه ز خوابت بیدار.
بسحاق اطعمه.
- شیربرنج بی نمک، کنایه است از آدمی سپیداندام لیکن غیرجاذب. (امثال و حکم دهخدا).
- ، گفتاری نارباینده. (امثال و حکم دهخدا).
- شیربرنج وارفته، سپیداندامی لخت و وارفته و نادلربا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شیر برنج

شیر برنج
خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند
فرهنگ لغت هوشیار

شیربرات

شیربرات
دهی است از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان دارای 146 تن سکنه. آب آن از چشمه. صنایع دستی زنان قالیبافی. راه آن اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

شیربانگ

شیربانگ
دارای بانگ شیر، که بانگی چون شیر دارد،
فرفره، بادفر، (یادداشت مؤلف)، رجوع به فرفره شود
لغت نامه دهخدا

شابرنج

شابرنج
قریه ای است در سه فرسخی مرو در ریگزار. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا