شید آوردن شید آوردن حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، اَورَندیدَن، گول زَدَن، چَپ رَفتَن، تُنبُل ساختَن، غَدر اَندیشیدَن، سالوسی کَردَن، فَریفتَن، مَکر کَردَن، نِیرَنگ ساختَن، تَرفَند کَردَن، غَدر داشتَن، نارُو زَدَن، غَدر کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن، حُقِّه زَدَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، تَبَندیدَن، خُدعِه کَردَن، مُکایِدَت کَردَن، دَستان آوَردَن، کَید آوَردَن فرهنگ فارسی عمید
کید آوردن کید آوردن حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، غَدر کَردَن، شَید آوَردَن، تَرفَند کَردَن، حُقِّه زَدَن، نِیرَنگ ساختَن، گُربِه شانِه کَردَن، تَبَندیدَن، مَکر کَردَن، دَستان آوَردَن، اَورَندیدَن، فَریفتَن، تُنبُل ساختَن، نارُو زَدَن، گول زَدَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، سالوسی کَردَن، غَدر اَندیشیدَن، خُدعِه کَردَن، غَدر داشتَن، چَپ رَفتَن، مُکایِدَت کَردَن فرهنگ فارسی عمید
صید آوردن صید آوردن شکار آوردن. شکار کردن. نخجیر کردن: نه غلیواژ ترا صید تذرو آرد و کبک نه سپیدار ترا بار بهی آرد و سیب. ناصرخسرو لغت نامه دهخدا