جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شیبنده

شیبنده

شیبنده
اسم فاعل از شیبیدن. یعنی آمیخته شونده. (حاشیۀ برهان چ معین) ، آمیخته و برهم زده. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به شیبیدن و شیبانیدن شود
لغت نامه دهخدا

کیبنده

کیبنده
از راه برگردنده، روگرداننده، برای مِثال ز اندرز موبد شکیبنده شد / سر از راه سوداش کیبنده شد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۹)
کیبنده
فرهنگ فارسی عمید