جدول جو
جدول جو

معنی شو

شو
آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند، مالند
تصویری از شو
تصویر شو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شو

شو

شو
نمایش، جلوه، تظاهر، Show
پسوند متصل به واژه به معنای شونده مثلاً تاشو، شب
شو
فرهنگ فارسی عمید

شو

شو
مرادف شست، از شستن: شست و شو، (برهان)،
شوی، مخفف شوینده (در ترکیب) : گِل سرشو، (یادداشت مؤلف)، شوی، شوینده: جامه شو، مرده شو، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شو

شو
مخفف شوی است که شوهر باشد، (برهان)، در تداول گناباد خراسان، زوج، بعل، بت:
بس شهر که مردانشان با شه بچخیدند
کامروز نبینند در اوجز زن بی شو،
فرخی،
من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم،
خاقانی،
از آن در عده عزلت نشسته ست
که از زن سیرتان شویی ندارد،
خاقانی،
سالی است که شد عروس و بیش است
با موجب شو بمهر خویش است،
نظامی،
چون شوهر بی آلت چون ... باعلت
بر این زن و بر آن زن بر این شوو بر آن شو،
مولوی (غزلیات)
آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

شو

شو
مخفف شونده، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا