جدول جو
جدول جو

معنی شمش

شمش((ش))
طلا و نفره گداخته که در ناوچه ریخته و به شکل شوشه و میله درآورده باشند، هر فلزی که هنوز به آن شکل نداده یا با آن چیزی نساخته باشند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شمش

شمش

شمش
زر یا سیم که آن را گداخته و در ناوچه ریخته و به شکل شوشه یا میله درآورده باشند، پارۀ فلز که هنوز چیزی با آن ساخته نشده
فرهنگ فارسی عمید

شمش

شمش
طلا و نقرۀ گداخته و در ناوچۀ آهنین ریخته که شفشه نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). خفچه. سوفچه. سبیکه. شوش. شوشه. اسروع. (یادداشت مؤلف). قطعۀ فلزی که هنوز چیزی باآن ساخته نشده و معمولاً به شکل میلۀ دراز یا مکعب است. (لغات فرهنگستان) : آنچه از شمش قطع شده به جهت عباسی و پنج شاهی پهن می نمایند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 22). رجوع به مترادفات کلمه شود.
- شمش زر، شمشۀ زر. شوشۀ طلا. (یادداشت مؤلف) :
بر میانشان حلقۀ بند کمرها شمش زر
زیر ران با ساز زرین مرکبان راهوار.
فرخی (دیوان ص 58).
- شمش نقره، شوشۀ نقره. شفشۀ نقره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شمش

شمش
رب النوع آفتاب که معبد محتشمی داشته مشتمل بر سیصد تالار و اتاق. (از ایران باستان ج 1 ص 54) : پس در حقیقت مغان عهد ساسانی... مهر را ستایش می کرده اند و این مهر همان میثرا است که در یشت های عتیق ذکر شده است و همان است که بابلیان آنرا با شمش، خدای آفتاب خودشان یکی دانسته اند. (از ایران در زمان ساسانیان ص 165). (در زبان کاسی قفقازی) سر که همان شمش بابلی است. (تاریخ کرد ص 38). آن کس که این نقوش و این لوح را محو کرد به نفرین و لعنت آنو و آنوتوم... و شمش... گرفتار بود. (تاریخ کرد ص 25). تا ردونی پسر ایکی که کتیبه ای به زبان و خط گادی دارد از خدایان بابل شمش و اداد یاری می طلبد. (تاریخ کرد ص 27)
لغت نامه دهخدا

حمش

حمش
بر افروختن از خشم، خشماندن، فرآوری فراهم آوردن، راندن به خشم
حمش
فرهنگ لغت هوشیار