جدول جو
جدول جو

معنی شلیل

شلیل((شَ))
جامه ای است که در زیر زره پوشند، زره کوچک که در زیر زره بزرگ پوشیده می شود
تصویری از شلیل
تصویر شلیل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شلیل

شلیل

شلیل
زیر زره پیراهنچه، زیر پالانی، مغز تیره (نخاع)، آبرو، ابر بی باران (شلیل شلیر از میوه ها پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار

شلیل

شلیل
درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، تالانَک، رَنگینان، شَفترَنگ، شَکیر، شَلیر، مالانَک، رَنگینا، تالانِه، شَفرَنگ
شلیل
فرهنگ فارسی عمید

شلیل

شلیل
شلیر، درختی است از تیره گل سرخیان، میوه آن لطیف و شیرین و شبیه زردآلو و یکی از گونه های هلوست. شکیر، شفترنگ، شفرنگ، مالانک، تالانک، تالانه، نگینان و رنگینا نیز گفته شده
شلیل
فرهنگ فارسی معین

شلیل

شلیل
پلاسی از پشم یا موی که بر کیمخت شتر پس پالان پوشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). شال و کفل پوش اسب. (از مهذب الاسماء) ، پیراهنچه ای که در زیر زره پوشند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جامه که در زیر زره پوشند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از اقرب الموارد) ، زره کوتاهی که در زیر زره بزرگ پوشند. ج، اَشِلّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، میان وادی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جای جاری شدن آب وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، خطهای دراز از گوشت در پشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آب بینی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

شلیل

شلیل
میوۀ خوشبو و گوارا و آبدار شبیه به شفتالو. (از غیاث) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). زلیق. شلیر. شفترنگ. رنگینان. تالانک. فرسک. شفتالوی بی پرز. شبته رنگ. و در شلیر، را به لام بدل شود. (یادداشت مؤلف). درختی است از تیره گل سرخیان از دستۀ بادامیها که در حقیقت یکی از گونه های هلو محسوب است. میوه اش از هلو کوچکتر و بدون کرک و دارای طعمی مطبوع است. اصل این درخت از آسیا است و بهترین نوع آن در ایران کشت می شود. (فرهنگ فارسی معین). رنگش سفید یا سرخ و یا سرخ و سفید است:
زمین بین که از رنگ معشوق عاشق
گهی سیب بیرون دهد گه شلیل.
خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری).
- شلیل دورنگ، زردآلو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا