جدول جو
جدول جو

معنی شلمابه

شلمابه((شَ لَ بَ یا بِ))
آب شلغم، شلغم در آب جوشانیده
تصویری از شلمابه
تصویر شلمابه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شلمابه

شلمابه

شلمابه
شلغم پخته در آب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) ، آب شلغم. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

شلمبه

شلمبه
دهی از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 213 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول عمده آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

شلماب

شلماب
شلمابه. آب شلغم. شلغماب. (یادداشت مؤلف) :
خر مرکوب لوطیان قدیم
بی جو و جفر و جوبه و شلماب.
سوزنی.
رجوع به شلمابه شود، آبجو. ماءالشعیر، نان سودۀ جوشانیده با کمی آب و شکر و یا عسل. (ناظم الاطباء). ظاهراً نوعی مسکر مانند فقاع که از گندم کنند و از لغت نامه ها فوت شده است. (یادداشت مؤلف) : از جو فقاع کنندو از گندم شلماب و بجشگان بیشتر بنکوهیده اند این هردو را و گفته اند سودا کند. (هدایهالمتعلمین اخوینی). شلماب که از نان کنند اگر شور باشد تشنگی آرد و عادت چنین رفته است که نمک او بسیار کنند تا زود تباه نشود و لختی نفخ آرد و اندر فصل گرما حرارت را نیک بنشاند و محروران را سود دارد و مرطوب را وجعالمفاصل و ضعیفی عصب آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سفید و ترشی چوشلماب کهنه
ولی چون فقع کوزه سرد و گرانی.
سراج الدین قمری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا