جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شل

شل

شل
کسی که با دست نمی تواند چیزی را بگیرد، کسی که دست یا پایش بی حس و آویزان می باشد نرم، سست، آبکی
فرهنگ لغت هوشیار

شل

شل
ویژگی کسی که پا یا دستش معیوب و از کار افتاده باشد، برای مِثال برو شیر درنده باش ای دغل / مینداز خود را چو روباه شل (سعدی۱ - ۸۸)
شل
فرهنگ فارسی عمید

شل

شل
پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و موزه و یراق زین اسب نهاده بدوزند به جهت خوش آیندگی
فرهنگ فارسی معین

شل

شل
نرم، وارفته، سست، آبکی
شل کن سفت کن درآوردن: کنایه از دستورهای متضاد دادن یا اعمال متناقض کردن
شل
فرهنگ فارسی معین