شکربوره. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) (یادداشت مؤلف) (از بهار عجم). شکربوره که سنبوسۀ قندی است. (از برهان) : همچو سگ دربدر به دریوزه خواند مر زهر را شکربوزه. سنایی (از انجمن آرا). به یاد بوسه منه خوان خوردنی که بود تفاوتی ز شکربوزه تا شکربوسه. نزاری قهستانی (از بهار عجم). شکربوزه با نوک دندان به راز شکرخواره را کرده گردن دراز. نظامی (از آنندراج). هر شکرپاره که درمیرسد از عالم غیب بر دل ریش عزیزان نمکی می آید. سعدی. و رجوع به شکربوره شود
شاید مصحف شکرپوزه و شکربوزه باشد. (یادداشت مؤلف) : نادیده دهانت که گمان برد که هرگز خوشتر ز شکرکوزه بود پسته سفالی. سیدحسن غزنوی. ، نام گیاهی است. (یادداشت مؤلف) : همچو سگ دربدر به دریوزه خوانده خرزهره را شکرکوزه. سنایی
بوسۀ شیرین و شکرین: بوسه ای از لب تو خواهم وشعر از لب تو که شکربوسه نگاری و غزل گوی غزال. فرخی. به یاد بوسه منه خوان خوردنی که بود تفاوتی ز شکربوزه تا شکربوسه. نزاری قهستانی
شکربوزه. شکربیره. شکربیزه. (ناظم الاطباء). سنبوسه ای که درون آنرا از قند و مغز بادام و مغز پستۀ نیم کوفته پر کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان). حلوایی که بشکل گُرده (کلیه) کنند. بیرون آن از خمیر آرد گندم و درون انباشته به شکر و کوفته بادام یا گردوست. اگردک. شکربوزه. شکرپاره. (یادداشت مؤلف). شکربوزه. (فرهنگ جهانگیری) : چرا منعم کنی صوفی ز محراب شکربوره نگوید کس مسلمان را که روی از قبله برگردان. بسحاق اطعمه. اگر نه طاق شکربوره اش بود محراب شکم پرست کجا باشدش حضور نماز. بسحاق اطعمه. و رجوع به مترادفات کلمه شود