جدول جو
جدول جو

معنی شکران

شکران((شُ))
سپاسگزاری کردن، شکر گفتن، مقابل کفران
تصویری از شکران
تصویر شکران
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شکران

شکران

شکران
سپاسداری. مقابل کفران. (منتهی الارب) (آنندراج). شکر. سپاس. سپاسگزاری. (یادداشت مؤلف). تشکر. (ناظم الاطباء). خلاف کفران. (اقرب الموارد).
- شکران نعمت، سپاسداری نعمت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شکران

شکران
صفت است از شَکِر، و مؤنث آن شَکری ̍ است. (از اقرب الموارد) : ضرع شکران، پستان پر از شیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شکران

شکران
شکر. شُکور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سپاسداری کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به شکر شود
لغت نامه دهخدا

شیران

شیران
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
شیران
فرهنگ نامهای ایرانی

شهران

شهران
نام یکی از خردمندان ایرانی در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی، از شخصیتهای شاهنامه
شهران
فرهنگ نامهای ایرانی