جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شعشع

شعشع

شعشع
کم پراکنده: چون سایه، تابنده، شید پراکنی نور افکندن نور پراکندن، تابنده
فرهنگ لغت هوشیار

شعشع

شعشع
تابنده، روشنایی دهنده، تابان، درخشنده، درخشان، تاب دهنده
شعشع
فرهنگ فارسی عمید

شعشع

شعشع
از ’ش وع’، کلمه ای است که در خشنودی و شعف از رضامندی و صبر و تفویض گویند. (ناظم الاطباء). امراست بر تحریض بر قناعت و صبر بر تنگی عیش و تطویل شعر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درخوش آیندی از بلند شدن مویها گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شعشع

شعشع
دراز، سایۀ پراکندۀ تنک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شعشاع شود، تابان. (یادداشت مؤلف) :
وآن سر و آن فرق کش شعشع شده
وقت پیری ناخوش و اصلع شده.
مولوی
لغت نامه دهخدا

شعشاع

شعشاع
دراز، زیرک، کار دان، پراکنده، (لطیف)، کویک هندی از درختان
شعشاع
فرهنگ لغت هوشیار