جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شرفاء

شرفاء

شرفاء
جمع شریف، بزرگ قدر، نجیبان، گوش دراز، جمع شریف، نژادگان مهان جمع شریف بزرگان نجیبان
فرهنگ لغت هوشیار

شرفاء

شرفاء
جَمعِ واژۀ شَریف. (منتهی الارب) (دهار). جَمعِ واژۀ شریف، به معنی مرد بزرگ قدر. (آنندراج). جَمعِ واژۀ شریف. بزرگان. نجیبان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شریف شود
لغت نامه دهخدا

شرفاء

شرفاء
مؤنث اَشرَف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشرف شود. اذون. باگوش. گوش ور. گوش دراز. طویلهالقوف. که گوش دراز دارد. (یادداشت مؤلف) : کل صماء بیوض و کل شرفاء ولود. (الجماهر بیرونی ص 144).
- اذن شرفاء، گوش دراز. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
، خانه کنگره دار. (منتهی الارب) (آنندراج).
- دار شرفاء، خانه کنگره دار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شرکاء

شرکاء
جمع شریک، آنانکه در کار یا مال سهم دارند، انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
فرهنگ لغت هوشیار

شرفات

شرفات
جمع شرفه، کنگره ها هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات
فرهنگ لغت هوشیار