جدول جو
جدول جو

معنی شراب زده

شراب زده((~. زَ دِ))
کسی که بر اثر بسیار خوردن شراب، دیگر میلی به آن ندارد، مست، بسیار مست
تصویری از شراب زده
تصویر شراب زده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شراب زده

شراب زده

شراب زده
می زده می زده راهم به می دارو و مرهم بود (منوچهری) آن که شراب بسیار نوشیده و از آن بیزار شده باشد سیرآمده از شراب، آن که شراب سخت در او موثر گردیده می زده
فرهنگ لغت هوشیار

شراب زده

شراب زده
کسی که شراب بسیار خورده و دیگر رغبت به آن ندارد، می زده
شراب زده
فرهنگ فارسی عمید

شراب زده

شراب زده
مخمور. خمار. می زده. کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده. (از انجمن آرا). سیرآمده از شراب که هیچ رغبت به آن نکند. (آنندراج) :
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده.
حافظ
لغت نامه دهخدا

شتاب زده

شتاب زده
عجول، تند، باشتاب، ویژگی کسی که باشتاب و عجله کاری انجام می دهد، شتاب آلود، شتاب خورده، شتاب کار
شتاب زده
فرهنگ فارسی عمید

خرابی زده

خرابی زده
عشق را نیست خراجی به خرابی زدگان (سعدی) تهیدست
خرابی زده
فرهنگ لغت هوشیار

فراق زده

فراق زده
فراق دیده، فراق کشیده، مهجور، هجران کشیده، مبتلا به درد فراق
فراق زده
فرهنگ فارسی عمید

خرابی زده

خرابی زده
کنایه از مفلس. تهیدست. (آنندراج) :
عشق را نیست خراجی بخرابی زدگان.
سعدی
لغت نامه دهخدا

خراب شده

خراب شده
از بین رفته. بیچاره شده: رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود داد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا