جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شر و ور

شر و ور

شر و ور
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چَرَند، یاوِه، ژاژ، ژاژه، چَرَند و پَرَند، دَری وَری، جَفَنگ، چِرت، کَلپَترِه، چِرت و پِرت، فَلادِه، بَسباس، تَرَّهِه
شر و ور
فرهنگ فارسی عمید

شر و ور

شر و ور
در تداول سخنان بیهوده و بی معنی، شر و ور گفتن. (یادداشت مؤلف). حرف مفت و دری وری و چرند و پرنداست. کلمه فرانسوی شریور که لفظاً به این کلمه بی شباهت نیست در زبان فرانسوی به همین معنی بکار می رود. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا

شر و شور

شر و شور
فتنه و غوغا. جنگ و ستیز. جار و جنجال:
نه او کشته آید به جنگ و نه من
برآساید از شر و شور انجمن.
فردوسی.
زین دهر بیوفا که نزاید هگرز
جز شر و شور از شب آبستن.
ناصرخسرو.
گرنه مستی از ره مستان و شر و شورشان
دورتر شو تا بسر درناید اسبت ای پسر.
ناصرخسرو.
من نگویم همی که این شر و شور
از فلانی است یا ز بهمانی است.
مسعودسعد.
نیست پندار پر خود را صبور
تا پرش در نفکند در شر و شور.
مولوی.
اولاً وقت سحر زن این سحور
نیمشب نبود گه این شر و شور.
مولوی.
شراب تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش.
حافظ.
، گاه این ترکیب به عنوان صفت (مسند) برای اشخاص استعمال می شود: فلان کس شر و شور است. (فرهنگ عامیانه)
لغت نامه دهخدا

ور و ور

ور و ور
پرحرفی. سخنان پوچ و بیهوده. در تداول، پی درپی سخن گفتن. حرف زدن. تلقین و تکرار. پرحرفی:ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزی است و دریای علم نه ملایی است و وروور. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع شود به امثال و حکم دهخدا
لغت نامه دهخدا