جدول جو
جدول جو

معنی شده بند

شده بند((شُ دَ یا دِ. بَ))
تاریخ نویس، مورخ
تصویری از شده بند
تصویر شده بند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شده بند

شده بند

شده بند
واقعه نویس را گویند. (برهان). شده وند. پدیده نویس. آینده نویس. نوپدیدنویس. (یادداشت مؤلف). وقایعنگار و بیننده و ناظر و استوار و امین که هرچه شده وگذشته و دیده نوشته به پادشاه برساند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

شاه بند

شاه بند
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود:
امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدامال.
فرخی.
آنکه گیتی بروی او بیند
خسرو شاه بند شیرشکار.
فرخی
لغت نامه دهخدا

شده وند

شده وند
شده بند. (از آنندراج) (از انجمن آرا). بیننده و شنونده نگار. سرگذشت و داستان نگار. (یادداشت مؤلف). رجوع به شده بند شود
لغت نامه دهخدا

بره بند

بره بند
کسی که گوسفند و قوچ جنگی را در آخور بندد و او را پروار کند، زبردست ماهر
فرهنگ لغت هوشیار