شب گذاشتن شب گذاشتن بیتوته. (ترجمان القرآن جرجانی). به سرآوردن شب. گذراندن شب. به شب مقیم شدن در جایی لغت نامه دهخدا
شب گذشتن شب گذشتن شب به سرآمدن. شب سپری شدن: روز و شبم ز هجر به رنگی گذشته است کآگه نگشته ام که سپید و سیاه چیست. شانی مشهدی لغت نامه دهخدا
لک گذاشتن لک گذاشتن متهم کردن رسوا کردن: دختره بی شرم خ... میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک فرهنگ لغت هوشیار