معنی شاهبو - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با شاهبو
شاه بو
- شاه بو
- عنبر، مشک، برای مِثال بی قیمت است شکّر از آن دو لبان اوی / کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی (رودکی - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
شاهبور
- شاهبور
- سابور. معرب شاهپور. (از معرب جوالیقی 194). و نیز رجوع به شابور، شاپور و شاهپور شود
لغت نامه دهخدا
شاهلو
- شاهلو
- نام یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از بیست خانوار است که در ’همراه عمله’ ساکن هستند، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82)
لغت نامه دهخدا
شاهب
- شاهب
- اسب سپیدموی. (منتهی الارب). دارندۀ شَهَب. سپیدی بر سیاهی غالب آمده. (اقرب الموارد). خاکستری رنگ و سیاه با سپیدی آمیخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شاهو
- شاهو
- مروارید شاهوار نفیس اعلا، (ناظم الاطباء)، اما ظاهراً کلمه ابتر شدۀ شاهوار است
لغت نامه دهخدا
شاهو
- شاهو
- نام سلسله کوههایی است که در حدود شطدیاله در کردستان باشد، (از جغرافیای غرب ایران)
لغت نامه دهخدا