جدول جو
جدول جو

معنی شافه

شافه
آن چه زنان به خود برگیرند، شیاف، فرزجه، پرزه، پرزگ
تصویری از شافه
تصویر شافه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شافه

شافه

شافه
شیاف، هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شاف، فَرزِجَه
شافه
فرهنگ فارسی عمید

شافه

شافه
تشنه و عطشان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

شافه

شافه
بمعنی شاف و شیاف باشد. (فرهنگ نظام) (آنندراج). رجوع به شاف شود. دوایی که به مقعد برگیرند. آنچه برگیرند به دبر. هر دوا که بخود برگیرند. شاف و داروی جامد مخروطی شکلی که در مقعد و یا فرج داخل کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از بحر الجواهر). شیاف. پرزه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
عمه را نیز شافه ای درداد.
سعدی.
، پنبه ای که بدارو تر کرده جهت دفعرمد بر چشم نهند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از بحر الجواهر). دوای چشم. ج، شیاف. (بحر الجواهر). ج، شیافات، ریش پای. (مهذب الاسماء). اصل ریش پای. (دهار). ریش که در پا درآید و آن را به غیر دوغ علاج نباشد. سوختن (و آن نام ریش است)
لغت نامه دهخدا