جدول جو
جدول جو

معنی سینه گشادن

سینه گشادن((~. گُ دَ))
شاد شدن، انبساط خاطر، فخر نمودن
تصویری از سینه گشادن
تصویر سینه گشادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سینه گشادن

سینه گشادن

سینه گشادن
خوشوقت شدن خوشحال گردیدن، تفاخر کردن فخر نمودن
سینه گشادن
فرهنگ لغت هوشیار

سینه گشادن

سینه گشادن
کنایه از قوت نمودن. (انجمن آرا) ، کنایه از شاد شدن. (آنندراج) (بهار عجم). کنایه از خوشوقت شدن و خوشحال گردیدن. (برهان) ، بی حجاب گشتن. (آنندراج) (بهار عجم) ، تفاخر کردن. فخر نمودن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

سینه گشودن

سینه گشودن
مرادف سینه گشادن. (آنندراج) (بهار عجم). رجوع به سینه گشادن شود
لغت نامه دهخدا

سینه گشاده

سینه گشاده
مرادف سینه باز. (آنندراج) (بهارعجم). رجوع به سینه گشادن شود
لغت نامه دهخدا

سینه کشیدن

سینه کشیدن
کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
لغت نامه دهخدا

سینه دادن

سینه دادن
کنایه از زور و قوت نمودن. (آنندراج) :
گوشه گیران تن بزحمت بی محابا کی دهند
چون شناور سینه را در موج دریا کی دهند.
میرزا رضی دانش (از آنندراج).
، (اصطلاح بنایان) جلو آمدن دیوار یا سقف
لغت نامه دهخدا

سخن گشادن

سخن گشادن
گفتگو کردن. سخن گفتن. بحث کردن: بخداوند خانه از بهر مرمت آن (خانه) سخن بگشاد. (عبید زاکانی، منتخب لطایف چ برلن ص 169)
لغت نامه دهخدا