جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سیاهی ده

سیاهی ده

سیاهی ده
شخص که مردم را در گفتگو خجل کند شرمنده کننده خجل سازنده، آرایش دهنده
فرهنگ لغت هوشیار

سیاهی ده

سیاهی ده
شرمنده ساز. (از فرهنگ رشیدی). شرمنده کن و خجل ساز یعنی شخصی که مردم را در گفتگو شرمنده و خجل سازد. (برهان) (آنندراج) ، طاقت ده، آرایش ده. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، خلافت ده. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه) (ناظم الاطباء) :
سیاهی ده خال عباسیان
سپیدی بر چشم شماسیان.
نظامی (از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا

سیاه دره

سیاه دره
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

سیاه دل

سیاه دل
بدخواه. بداندیش. بدطینت. (ناظم الاطباء). سیه درون. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

یاری ده

یاری ده
یاری دهنده. مساعد. کمک کننده. دستیار. پایمرد. مددکار: ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم. (ترجمه طبری بلعمی).
برآرم من این راه ایشان به رای
به نیروی یاری ده رهنمای.
فردوسی.
گه سیاه آید بر تو فلک داهی
گه ترا مشفق و یاری ده و یار آید.
ناصرخسرو.
خاص خدایگانی خلق خدای را
یاری دهی، به نیکی، بادت خدای یار.
سوزنی.
به الهام یاری ده رهنمون
لغتهای هر قومی آری برون.
نظامی.
ساقی می ارغوانیم ده
یاری ده زندگانیم ده.
نظامی.
در این بود کانصاف یاری ده است
اگر پردۀ کج نیاری به است.
نظامی.
ز یاری ده خود در آن داوری
گهی یارگی خواست گه یاوری.
نظامی (شرفنامه ص 473).
تویی یاری ده و غمخوار شیرین
وگرنه وای بر شیرین مسکین.
نظامی.
خدا باد یاری ده دادخواه.
نظامی
لغت نامه دهخدا