جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سیاهکاسه

سیاه کاسه

سیاه کاسه
بخیل، خسیس، فرومایه، برای مِثال چرخ سیاه کاسه خوان ساخت شبروان را / نان سپید او مه و نان ریزه هاش اختر (خاقانی - ۱۸۶)
سیاه کاسه
فرهنگ فارسی عمید

سیاه کاسه

سیاه کاسه
بخیل. ممسک. رذل. بدبخت. (برهان). کنایه از ممسک و بخیل. (آنندراج) :
در جنب کفت سیاه کاسه
حاشا فلک کبودجامه.
انوری.
وز دهر سیاه کاسه در کاسم
صدساله غم است شرب یک روزه.
خاقانی.
بگذار تا بخط و کفت اقتدا کنند
شام سیاه کاسه و صبح سپیدپی.
شمس الدین طبسی.
رجوع به سیه کاسه شود
لغت نامه دهخدا

سیاکاسه

سیاکاسه
ممسک. بخیل. طمعکار، زندانی. اسیر. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه کاسه شود
لغت نامه دهخدا

سیاهکاری

سیاهکاری
عمل و حالت سیاهکار سیاه کردن تسوید، بدکاری فسق، ظلم ستم
سیاهکاری
فرهنگ لغت هوشیار

سیه کاسه

سیه کاسه
کنایه از مردم بخیل، رذل، گرفته، سفله و ممسک. (برهان). بخیل و ممسک. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
سیه کاسه و دون و پرخوار بود
شتروار دائم به نشخوار بود.
بوالمثل بخاری.
دهر سیه کاسه ای است ما همه مهمان او
بی نمکی تعبیه ست در نمک خوان او.
خاقانی.
تا خوانچۀ زر دیدی بر چرخ سیه کاسه
بی خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر.
خاقانی.
برو از خانه گردون بدر و نان مطلب
کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را.
حافظ.
حذر ز ف تنه آن چشم نیم باز کنند
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنند.
صائب (از آنندراج).
رجوع به سیاه کاسه شود
لغت نامه دهخدا

سیه کاسه

سیه کاسه
بی شرم، بی حیا
متضاد: پرآزرم، لئیم، پست، حریص، طماع
متضاد: قانع، بدبخت
متضاد: خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد