جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سیاه کار

سیاه کار

سیاه کار
کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : مکاره ای است اندر خشم، سیاه کاره ای سپیدچشم، (جهانگشای جوینی)،
بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن
مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند،
حافظ،
جانا روا مدار که بی هیچ موجبی
چشم سیاه کار تو خونم هدر کند،
ابن یمین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سیاه سار

سیاه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
سیاه سار
فرهنگ لغت هوشیار

سیاه سار

سیاه سار
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
سیاه سار
فرهنگ فارسی عمید

گیاه کار

گیاه کار
کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش، کِشتبان
گیاه کار
فرهنگ فارسی عمید

سیاه کاری

سیاه کاری
فاسقی، بدبختی، (برهان)، فسق، فجور، ظلم، (ناظم الاطباء) :
شب چو نقش سیاه کاری بست
روزگار از سپیدکاری رست،
نظامی (هفت پیکر ص 239)
لغت نامه دهخدا

سیاه سار

سیاه سار
تساچه، تمساح، انسان، قلم تحریر، (ناظم الاطباء)، رجوع به سیاسر و سیه سر شود
لغت نامه دهخدا