سیاه دست سیاه دست بخیل، ممسک، خسیس، فرومایهشوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامِیمون، نامُبارَک، بَدیُمن، بَدشُگون، نَحس، نافَرُّخ، شِمال، شَنار، سَبز پا، مَشوم، مَیشوم، بَداُغُر، مَرَخشِه، سَبز قَدَم، مَشئوم، تَخَجُّم، مَنحوس، خُشک پِی، پاسَبز، بَدقَدَم فرهنگ فارسی عمید
سیاه دست سیاه دست بخیل. (غیاث اللغات). کنایه از مردم بخیل و رذل و ممسک. (برهان) ، کنایه از نحس و شوم. (آنندراج) لغت نامه دهخدا
سیاه مست سیاه مست کسی که بر اثر نوشیدن نوشابۀ الکی از حالت طبیعی خارج شده باشد، بد مست، بسیار مست فرهنگ فارسی عمید
سیاه مست سیاه مست بدمست. (آنندراج). مردم مست افتاده بیهوش. (ناظم الاطباء). مست طافح. مست مست. مست خراب لغت نامه دهخدا
سایه دست سایه دست احتراماً. توصیۀ کتبی. سفارش کتبی در حق کسی: یک سایه دستی مرحمت فرمائید لغت نامه دهخدا
سیاه دشت سیاه دشت دهی است از دهستان مایوان بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 130 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، مختصر انگور و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) لغت نامه دهخدا