جدول جو
جدول جو

معنی سه دختر

سه دختر((~.دُ تَ))
سه ستاره از بنات النعش، سه خواهران
تصویری از سه دختر
تصویر سه دختر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سه دختر

سه دختر

سه دختر
سه خواهران است که کنایه از سه ستاره باشد از بنات النعش. (برهان). بنات النعش. (فرهنگ رشیدی) :
نقشی از آن گرد سندسی سازد
بر سر هر سه دختر اندازد.
خاقانی.
آن سه دختر وآن سه خواهر پنج وقت
در پرستاری به یک جا دیده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سه دیگر

سه دیگر
سوم سومین ثالث: سه دیگر پزشکی که هست ارجمند بدانندگی تام کرده بلند
فرهنگ لغت هوشیار

پل دختر

پل دختر
پلی است که شاه صفی بر روی رود خانه قزل اوزن در سنۀ 1042 هجری قمری میان میانج و زنجان ساخته که از جملۀ ابنیۀ تاریخی ایران است
نام پلی بر آب کسلیان که حد فاصل میان سوادکوه و شیرگاه است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 43)
قریه ای در 422هزارگزی طهران میان برجین و میانه و آنجا ایستگاه ترن است
لغت نامه دهخدا

بچه دختر

بچه دختر
دختربچه. دختر کوچک و خردسال. (ناظم الاطباء) ، حرامزاده. (شرفنامۀ منیری). فغاک. خشوک. سند. سندره
لغت نامه دهخدا

به اختر

به اختر
نیک اختر. نیک بخت. سعادتمند. خوش بخت:
به اختر کس آنرا که دخترْش نیست
چو دختر بود روشن اخترْش نیست.
فردوسی، زینت. آرایش. (فرهنگ فارسی معین) ، درخشندگی کفک شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روشنی. درخشندگی. رونق. (فرهنگ فارسی معین). روشنی. (نصاب الصبیان) ، عظمت. کمال، فر. شکوه. فره. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به بها شود
لغت نامه دهخدا

هرسه دختر

هرسه دختر
آن سه ستاره را گویند که متصل است به یک پایۀ بنات نعش. (برهان)
لغت نامه دهخدا