معنی سلم - فرهنگ فارسی معین
معنی سلم
- سلم((سَ لَ))
- گردن نهادن، تحت اختیار درآمدن، پرداختن بهای جنس بیش از تحویل گرفتن آن
تصویر سلم
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با سلم
سلم
- سلم
- آشتی و صلح پایه و نردبان تسلیم شدن، باختیار کسی در آمدن پایه و نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
سلم
- سلم
- بیع سَلَم، در فقه و حقوق پیش فروش و پیش خرید، بیع سَلَف
فرهنگ فارسی عمید