جدول جو
جدول جو

معنی سلعت

سلعت((سَ عَ))
سر شکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات، سلاع، آن که پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر
تصویری از سلعت
تصویر سلعت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سلعت

سلعت

سلعت
سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. متاع و اسباب کالای تجاری، جمع سلع، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، جمع سلع
فرهنگ لغت هوشیار

ساعت

ساعت
پاره ای از روز و شب، مدتی نامعلوم، دستگاهی که بوسیله آن وقت را می شناسند
فرهنگ لغت هوشیار

سلعه

سلعه
کالا کالای بازرگانی، آژخ زگیل دانه ای که بر پوست پدید آید و درد ندارد، یک دانه زالو سرشکستگی شکسته گشتن سر سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر. سرشکستگی هر مقدار که باشد، جمع سلعات سلاع، آنکه پوست بشکافد، آژخ که بی درد بر اندام پدید آید، خنازیر
فرهنگ لغت هوشیار