جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سقا

سقا

سقا
سقاء. رجوع بدان کلمه شود.
- مرغ سقا، سریچه. (فرهنگ اسدی) : و مرغانی که سقا خوانند پیوسته بر آن درختها نشینند. (تاریخ طبرستان).
، آبکش. آنکه شغل او آب دادن یا آب فروختن به تشنگان است. آب فروش:
سقائی است این لنبک آبکش
بخوبی گفتار و کردار خوش.
فردوسی.
بدان سقّا که خود خشک است کامش
گهی بگری و گه بفسوس وبرخند.
ناصرخسرو.
بر لب بحر کفش خورشیدوار
قربۀ زرین و سقا دیده ام.
خاقانی.
چو سقّا آب چشمه بیش ریزد
ز چشمه کآب خیزد بیش خیزد.
نظامی.
تا بیابی بهر لشکر آب را
در سفر سقّا شوی اصحاب را.
مولوی.
گداطبع اگر در تموز آب حیوان
به دستت دهد جور سقّا نیرزد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

بقا

بقا
زیست پایندگی پایستن جاودانگی ماندن زیستن پایست زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع، زیستن وماندن در جهان زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع
فرهنگ لغت هوشیار