معنی سست زخم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با سست زخم
سست زخم
سست زخم
نبضی که سست زند. سست قرعه. سست ضربه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سنگ زخم
سنگ زخم
حجر اعرابی و آن سنگی باشد مانند عاج چون بسحاق کنند و بر موضعی که خون از آن روان باشد بریزند بازدارد و آنرا شکرسنگ هم میگویند و حجرالعاج همان است. (برهان). سنگ جراحت. (آنندراج). اسم فارسی حجرالعاج است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
سست نظم
سست نظم
که شعر او سخته و محکم نباشد. که شعر او رسا و پرمعنی نیست: حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خداداد است. حافظ
لغت نامه دهخدا
سست عزم
سست عزم
بی اراده. سست اراده. بی تصمیم: مردان عنان بدست توکل نداده اند تو سست عزم در گرو استخاره ای. صائب
لغت نامه دهخدا
سست بخت
سست بخت
بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). مدبر و بدبخت. (آنندراج) : غمت بر سست بختان کرده لازم سست کوشی را. ظهوری
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.