پیوسته. درهم. انبوه. تودرتو: چو نوبت سرسال عجم رسد برسد ز شاخسار سراندرسر و هم اندر هم سیاه برگ و گل و رنگ رنگ گوناگون ز باد مشکین بر هم زنان علم بعلم. سوزنی
درون، میان و داخل چیزی، باطن، ضمیر، خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحبخانه بود، اندرونی، (حرف اضافه) در