جدول جو
جدول جو

معنی سر بر خط نهادن

سر بر خط نهادن((~. بَ. خَ. نَ دَ))
فرمانبردار شدن، مطیع شدن
تصویری از سر بر خط نهادن
تصویر سر بر خط نهادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سر بر خط نهادن

سر بر خط نهادن

سر بر خط نهادن
اطاعت کردن. (غیاث) (آنندراج) :
نبود عاشقی امسال مر مرا درخور
کنون که آمد بر خط نهاد باید سر.
فرخی.
آهو بدل تو مهر داده
بر خط تو شیر سر نهاده.
نظامی.
رجوع به سر شود
لغت نامه دهخدا

سر بر پا نهادن

سر بر پا نهادن
تعظیم کردن:
دست بوسش چون رسید از پادشاه
گر گزیند بوس پا باشد گناه
گرچه سر بر پانهادن خدمت است
پیش آن خدمت خطا و زلت است.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 37)
لغت نامه دهخدا