جدول جو
جدول جو

معنی سپی

سپی
آن چه که به رنگ برف یا شیر باشد، ابیض، مقابل سیاه، اسود، ظاهر، نمایان، سفید، اسپید
تصویری از سپی
تصویر سپی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سپی

سپی

سپی
سفید، از رنگ های ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه، هر چیزی که دارای این رنگ باشد، روشن، آنکه پوست سفید دارد، فاقد رنگ، نوشته یا نقش مثلاً کاغذ سفید
سپی
فرهنگ فارسی عمید

سپی

سپی
مخفف سفید و بعربی بیاض گویند. (برهان). رجوع به سپید شود
لغت نامه دهخدا

سهی

سهی
صفت سرو، راست، نام همسر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه
سهی
فرهنگ نامهای ایرانی

اسپی

اسپی
اسپ بودن خاصیت و ویژگی اسپ را داشتن: (... که حیوانی جز مردمی است و جز اسپی) (دانشنامه علائی)
اسپی
فرهنگ لغت هوشیار