معنی سپاه کشی - فرهنگ فارسی معین
معنی سپاه کشی
- سپاه کشی((~. کِ یا کَ))
- حرکت دادن سپاه
تصویر سپاه کشی
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با سپاه کشی
سپاه کشی
- سپاه کشی
- پهلوانی: امیری بود که به مردی و سپاه کشی کس از او بهتر نباشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سپه کشی
- سپه کشی
- لشکرکشی، شغل و عمل لشکرکش، فرماندهی لشکر، فرستادن لشکر، آدات و ادوات جنگی به جایی
فرهنگ فارسی عمید
سپاه کش
- سپاه کش
- پادشاهی یا امیری که سپاه برد بجنگی، یکی از امراء شاهی که کارش کشیدن سپاه باشد
لغت نامه دهخدا
سپه کشی
- سپه کشی
- عمل سپاه کش. سپاه کشی کردن:
اقبال در این سپه کشی قائد توست
در هر منزل پیک ظفر رائد توست.
(از بدایع الازمان)
لغت نامه دهخدا