جدول جو
جدول جو

معنی سال دادن

سال دادن((دَ))
به یاد مرده یک سال پس از مرگ او اطعام کردن
تصویری از سال دادن
تصویر سال دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سال دادن

سال دادن

سال دادن
بیاد مرده ای یکسال پس از مرگ او اطعامی کردن. اطعام کردن پس از سال مرگ کسی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ساز دادن

ساز دادن
ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن
ساز دادن
فرهنگ فارسی عمید

ساز دادن

ساز دادن
نواختن ساز، آماده ساختن، ابداع کردن، نظم و ترکیب دادن، آراستن
ساز دادن
فرهنگ فارسی معین

حال دادن

حال دادن
شرح حال گفتن:
عشق آن کو حال بنده با تو داد
وصف شاهی در نهاد ما نهاد.
اسیری لاهیجی
لغت نامه دهخدا

سان دادن

سان دادن
عرض سلاح و سامان لشکر. (از آنندراج ذیل سان). عرض سپاه نمودن. (ناظم الاطباء). عرض دادن. لشکر عرض دادن:
خوبان عجب که فیل مدارا و هند سان
تسخیر ملک دل بتطاول حواله است.
ظهوری (از آنندراج).
سان دهم از قطره های خون خود صفهای دل
لشکر دل بر سپاه جسم و جان خوش غالب است.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا