جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ساکنی

ساکنی

ساکنی
آرامش. سکونت:
تا بود در تو ساکنی بر جای
زلف کش، گازگیر و بوسه ربای.
نظامی (هفت پیکر)
لغت نامه دهخدا

ساکنی

ساکنی
ملا ساکنی، از شاعران قرن نهم و معاصران امیرعلیشیر است که ذکر او را فخری امیری مترجم مجالس النفائس در ترجمه ای که از آن کتاب بنام لطائفنامه کرده چنین آورده است: ملا ساکنی از سمرقند است و طالب علمی کرده، از اوست این مطلع:
با ما به لطف نرگس مست تو باز نیست
ارباب ناز را سر اهل نیاز نیست.
(از ترجمه مجالس النفائس ص 147)
لغت نامه دهخدا

ساتکنی

ساتکنی
قدح و پیالۀ بزرگی باشد که بدان شراب خورند. (برهان) (آنندراج). به کاف فارسی اصح است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به ساتگنی و ساتگینی شود
لغت نامه دهخدا

ساکینی

ساکینی
آنتونیو، آهنگساز ایتالیائی متولد پوزول (1734- 1786 میلادی) و مصنف اپراهای مشهور است
لغت نامه دهخدا

ساکنین

ساکنین
جَمعِ واژۀ ساکن در حالت نصبی و جری، باشندگان. متوطنان. مقیمان. رجوع به ساکن شود
لغت نامه دهخدا

ساکنه

ساکنه
تأنیث ساکن. ایستاده. متوقف، بی حرکت. بی اعراب، آسوده. آرام، زن باشنده. متوطنه. و رجوع به ساکن شود
لغت نامه دهخدا