جدول جو
جدول جو

معنی سافر

سافر((فِ))
سفرکننده، مفرد سفره، سفار، رسول، سفیر، کاتب، مفرد سفره، زن گشاده روی، مفرد سوافر، اسب کم گوشت، فرشته ای که اعمال بندگان را نگاه می دارد
تصویری از سافر
تصویر سافر
فرهنگ فارسی معین