معنی ساده رخ
- ساده رخ((~. رُ))
- بی ریش
واژههای مرتبط با ساده رخ
ساده رخ
- ساده رخ
- ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
ساده رخ
- ساده رخ
- امرد. بی ریش. ساده. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست
شب چرا میرود چو ریشش نیست.
اوحدی
ساده رو
- ساده رو
- پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ،
برای مِثال چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در ساده رویان مبند ، زیبا(سعدی۱ - ۴۷)
ساده رو
- ساده رو
- بی ریش و امرد
ساده رو
- ساده رو
- نوجوان، نابالغ، امرد
لاله رخ
- لاله رخ
- لاله چهر، آنکه چهره و روی زیبا چون گل لاله دارد
ساده مرد
- ساده مرد
- احمق
ساده مرد
- ساده مرد
- سلیم پاکدل صافی ضمیر، ساده لوح ابله احمق
ساده زنخ
- ساده زنخ
- آنکه بر عارضش موی نباشد ساده زنخ، محبوب معشوق
