جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ساده تن

ساده تن

ساده تن
آنکه تن صاف و پاکیزه دارد. پاکیزه تن. پاکیزه پیکر. امرد:
خادم ساده دل منم که مرا
خادم ساده تن فرستادی.
خاقانی (دیوان عبدالرسولی ص 679)
لغت نامه دهخدا

ساده رو

ساده رو
پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، برای مِثال چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در ساده رویان مبند (سعدی۱ - ۴۷)، زیبا
ساده رو
فرهنگ فارسی عمید

ساده زنخ

ساده زنخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
ساده زنخ
فرهنگ فارسی عمید

ساده رخ

ساده رخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
ساده رخ
فرهنگ فارسی عمید

ساده دل

ساده دل
راستگو، بی ریا، بی مکر و حیله، بی کینه، پاکیزه درون، زودباور
ساده دل
فرهنگ فارسی عمید

کاسه تن

کاسه تن
آنچه تنه اش مانند کاسه باشد: (نالان رباب از بس زدن هم کفچه سر هم کاسه تن چو بین خرش زرین رسن بس تنگ میدان بین در او) (خاقانی)، کوژ پشت، بی قابلیت
کاسه تن
فرهنگ لغت هوشیار