جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ساخته آمدن

ساخته کردن

ساخته کردن
ساختن. آماده کردن:
دستیار و ستور و کار سفر
ساخته کرد هر چه نیکوتر.
عنصری.
و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ساخته کنند. (قصص الانبیاء جویری ص 219).
و آن جادوان گفتند تا روز عید کارها ساخته کنید. (قصص الانبیاء جویری ص 102).
کار لوزینۀ ما را بکرم ساخته کن
که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی.
سوزنی.
سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم
کار لوزینه کنی ساخته از بی سازی.
سوزنی.
جواب خدای را ساخته کن. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا

ساخته بودن

ساخته بودن
یا نبودن کاری از کسی یا کسانی. انجام آن توانستن یا نتوانستن: این کار از من ساخته نیست
لغت نامه دهخدا

شناخته آمدن

شناخته آمدن
معرفت حاصل گشتن. شناخته شدن: این چند نکت از مقامات میر مسعود.... اینجا نبشتم تا شناخته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183)
لغت نامه دهخدا

ساخته شدن

ساخته شدن
ساخته شدن کار کسی بر آمدن حاجت وی ساخته شدن کاری را آماده آن کار شدن
فرهنگ لغت هوشیار

ساخته شدن

ساخته شدن
ساخته شدن کار کسی، بر آمدن حاجت او:
چون کار همه ساخته شد از کرم تو
بایدکه شود ساخته کار شعرا نیز.
سوزنی.
، (... کاری را) مهیا و آمادۀ آن گردیدن
لغت نامه دهخدا