جدول جو
جدول جو

معنی ساختگی کردن

ساختگی کردن((~. کَ دَ))
تهیه لوازم و وسایل
تصویری از ساختگی کردن
تصویر ساختگی کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ساختگی کردن

ساختگی کردن

ساختگی کردن
آماده شدن. مهیا شدن. کار سازی کردن. اسباب فراهم کردن: امیر اسماعیل سامانی... مردان آن دیه (ورخشه) را بخواند و گفت من بیست هزار درم و چوب بدهم و ساختگی آن بکنم، و بعضی عمارت بر جای است. شما این کاخ را مسجد جامع سازید. (تاریخ بخارا ص 21). پیرزنی را دیدم که می آمد عصابه ای بر سر بسته، و عصائی در دست گرفته، گفتم مگر از قافله باز مانده است، دست به جیب بردم و چیزی بوی دادم که ساختگی کن تا از مقصود باز نمانی. (تذکره الاولیاء عطار) ... و درِ امل ببندی و در اِجل و درِ آراسته بودن و درِ ساختگی کردن مرگ بگشایی. (تذکره الاولیاء)
لغت نامه دهخدا

ساخته کردن

ساخته کردن
ساختن. آماده کردن:
دستیار و ستور و کار سفر
ساخته کرد هر چه نیکوتر.
عنصری.
و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ساخته کنند. (قصص الانبیاء جویری ص 219).
و آن جادوان گفتند تا روز عید کارها ساخته کنید. (قصص الانبیاء جویری ص 102).
کار لوزینۀ ما را بکرم ساخته کن
که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی.
سوزنی.
سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم
کار لوزینه کنی ساخته از بی سازی.
سوزنی.
جواب خدای را ساخته کن. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا