جدول جو
جدول جو

معنی ساحل نشین

ساحل نشین((~. نِ))
آن که کنار آب زندگی می کند (اعم از دریا، دریاچه، رودخانه)
تصویری از ساحل نشین
تصویر ساحل نشین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ساحل نشین

ساحل نشین

ساحل نشین
کرانه نشین آنکه در کنار دریا یا رود سکونت دارد کناره نشین
ساحل نشین
فرهنگ لغت هوشیار

ساحل نشین

ساحل نشین
کناره نشین. آنکه در کناردریا، یا رودی بزرگ خانه دارد. رجوع به ساحل شود
لغت نامه دهخدا

سایه نشین

سایه نشین
کسی که در سایه نشیند، کسی که تعب و و رنج روزگار ندیده و نچشیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

مراحل نشین

مراحل نشین
راهی (مسافر)، گردنده ستاره گردنده مسافر، هر یک از سیارات هفتگانه. یامراحل نشینان. مسافران، مجموع هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار

سایه نشین

سایه نشین
کسی که در سایه بنشید، کنایه از شخص بی کاره و خوش گذران که به بی کاری و بطالت عادت کرده و تن به رنج و زحمت ندهد
سایه نشین
فرهنگ فارسی عمید

سایه نشین

سایه نشین
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب:
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بودآفتاب.
نظامی.
، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد:
خورشید روم پرور ماه حبش نگار
سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

ایل نشین

ایل نشین
آنجا که ایل منزل کند. آنجا که مسکن طوایف و اقوام چادرنشین باشد
لغت نامه دهخدا