جدول جو
جدول جو

معنی ژیگولت

ژیگولت((گُ لِ))
مؤنث ژیگولو، دختری که همواره در مجالس لهو و لعب و رقص حضور یابد و وقت خود را به بطالت گذراند
تصویری از ژیگولت
تصویر ژیگولت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ژیگولت

ژیگولت

ژیگولت
فرانسوی پیر یار دختر جوانی که مردان پیر را همراهی کند. مونث ژیگولو دختری که همواره در مجالس لهو و لعب و رقص حضور یابد و وقت خود را به بطالت گذراند
فرهنگ لغت هوشیار

ژیگولت

ژیگولت
تأنیث ژیگولو. زن ِ خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند
لغت نامه دهخدا

ژیگولو

ژیگولو
مرد جوانی که به منظور جلب توجه دیگران خودآرایی می کند
ژیگولو
فرهنگ فارسی عمید

ژیگولو

ژیگولو
جوانی که به ظاهر خود زیاد می رسد و اهل خوشگذرانی می باشد
ژیگولو
فرهنگ فارسی معین

ژیگولو

ژیگولو
مرد خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند
لغت نامه دهخدا

ژیگلور

ژیگلور
لوله ای است فلزی که دهانه آن به وسیله پیچی بسته می شود. این پیچ دارای سوراخی است که به طور دقیق محاسبه شده و مقدار معینی بنزین را وارد کاربوراتور می کند
فرهنگ فارسی معین