جدول جو
جدول جو

معنی ژنده پوشی

ژنده پوشی
پوشیدن لباس کهنه و فرسوده
تصویری از ژنده پوشی
تصویر ژنده پوشی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ژنده پوشی

ژنده پوش

ژنده پوش
کسی که لباس کهنه و پاره بر تن داشته باشد، کهنه پوش، خرقه پوش
ژنده پوش
فرهنگ فارسی عمید

ژنده پوش

ژنده پوش
کهنه پوش. خرقه پوش. مُتَحشف:
ز فرمان سر آزاده و ژنده پوش
ز آواز بیغاره آسوده گوش.
فردوسی.
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا.
خاقانی.
پس بگفتی تاکنون بودی خدیو
بنده گردی ژنده پوشی را بریو.
مولوی.
ز ویرانۀ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش.
سعدی (بوستان).
چندان بمان که جامۀ ازرق کند قبول
بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش.
حافظ.
قانعی ژنده پوش ناگاهی
درمی یافت در سر راهی.
مکتبی
لغت نامه دهخدا

پرده پوشی

پرده پوشی
کتمان نهان کردن امری بدون پرده پوشی باید بگویم صریحا باید بگویم
پرده پوشی
فرهنگ لغت هوشیار

پرده پوشی

پرده پوشی
رازپوشی، رازداری، کاری یا امری را پنهان داشتن، خطا و لغزش کسی را پنهان ساختن
پرده پوشی
فرهنگ فارسی عمید