جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ژنده

ژنده

ژنده
پاره، کهنه، فرسوده، جامۀ کهنه و پاره پاره، برای مِثال نه سلطان خریدار هر بنده ای ست / نه در زیر هر ژنده ای زنده ای ست (سعدی۱ - ۱۰۳)
بزرگ، کلان، عظیم، بیشتر در صفت پیل یا گرگ یا شیر و مانند این ها آمده است، برای مِثال زمانی همی بود سهراب دیر / نیامد به نزدیک او ژنده شیر (فردوسی - ۲/۱۵۵)
ژنده
فرهنگ فارسی عمید

ژنده

ژنده
مخفف ژنده رزم. رجوع به ژنده رزم و ژند شود:
زمانی همی بود سهراب دیر
نیامد بنزدیک او ژنده شیر.
فردوسی.
چو بشنید سهراب برجست زود
بیامد بر ژنده برسان دود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

رنده

رنده
افزاری باشد که درودگران چوب و تخته را با ان هموار می کنند
رنده
فرهنگ لغت هوشیار