جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زیر آمدن

زیر آمدن

زیر آمدن
فرودآمدن. پایین آمدن. (ناظم الاطباء) :
چو دیدش درآمدز گلرنگ زیر
هم از پشت شبرنگ شاه دلیر.
فردوسی.
قضا را همائی بیامد و بانگ میداشت و برابر تخت پاره ای دورتر به زیر آمد و به زمین نشست. (نوروزنامه). بحکم فرمان آنجا شدند و کوتوال به زیر آمده قلعه به ایشان سپرد. (تاریخ طبرستان) ، مغلوب شدن. باختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
هر آنکس که از مشت آید به زیر
چو نخجیر از چنگ درنده شیر.
فردوسی.
دل با غم تو گر بچخد زیر آید
زیرا چو تو دلبری بکف دیر آید.
؟ (از سندبادنامه ص 178).
- به زیر آمدن، فرودآمدن. پایین آمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی اول زیر آمدن شود.
- ، شکست خوردن. مغلوب شدن
لغت نامه دهخدا

گیر آمدن

گیر آمدن
بدست آمدن: امروز مبلغی پول گیرم آمد، گرفتار شدن
گیر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

بزیر آمدن

بزیر آمدن
مُرَکَّب اَز: ب + زیر + آمدن، پیاده شدن. فرود آمدن. (یادداشت بخط مؤلف) : پس از منبر بزیر آمد و بخانه اش بردند. (قصص الانبیاء ص 238)، پس از منبر بزیر آمد و اسامه را بخواند و امیر کرد. (قصص الانبیاء ص 233)، داود از کوه بزیر آمد و در میان لشکر خویش و آن مسلمانان وی را دعا گفتند. (قصص الانبیاء ص 148)،
لغت نامه دهخدا

چیر آمدن

چیر آمدن
چیره شدن. پیروز شدن. فاتح گشتن. غالب آمدن. رجوع به چیر و چیره شود
لغت نامه دهخدا

سیر آمدن

سیر آمدن
کنایه از ملول شدن و به تنگ آمدن. (برهان) (غیاث) (آنندراج). ملول شدن. بستوه آمدن. (فرهنگ رشیدی) :
همانا ز جان گفت سیر آمدی
که زینسان به پیکار شیر آمدی.
فردوسی.
دو شیراوژن از جنگ سیر آمدند
تبه گشته و خسته دیر آمدند.
فردوسی.
بدزدید یال آن نبرده سوار
بترسید و سیر آمد از کارزار.
فردوسی.
اگر بشهد و شکر ماند آن حلاوت عشق
ملول گشتم و سیر آمدم ز شهد و شکر.
فرخی.
اگر سیرت نیامد زآنکه دیدی
نه من گفتم سخن نه تو شنیدی.
(ویس و رامین).
بدان که من از این حشم و خدمتکاران و عمال و نواب خویش سیر آمدم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89).
بمولایی سپرد آن پادشاهی
دلش سیر آمد از صاحب کلاهی.
نظامی.
، بی نیاز شدن. (برهان) (آنندراج) :
نه سیر آید از گنج دانش کسی
نه کم گردد ار زو ببخشی بسی.
سعدی.
، پر شدن شکم. سیر شدن. مقابل گرسنه شدن:
نشایدآدمی چون کرۀ خر
چو سیر آمد نگردد گرد مادر.
سعدی.
، آسوده گشتن از چیزی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا