جدول جو
جدول جو

معنی زیبق کردن

زیبق کردن((~. کَ دَ))
جیوه مالیدن به شیشه برای ساختن آیینه، نابود کردن
تصویری از زیبق کردن
تصویر زیبق کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زیبق کردن

زیبق کردن

زیبق کردن
مالیدن مخلوط جیوه به پشت آیینه تا صورتها را منعکس سازد، نیست کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار

زیبق کردن

زیبق کردن
مالیدن مخلوط جیوه به پشت آینه تا صورتها را منعکس سازد. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از نیست و نابود کردن باشد. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مضطرب و بی قرار ساختن. (آنندراج) :
سهم تو قطران کند نطفۀ سرخاب و زال
تیغ تو زیبق کند زهرۀ گشتاسب و سم.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا