جدول جو
جدول جو

معنی زهک

زهک((زِ هَ))
شیر زنان یا جانوران دیگر نو زاییده، آغوز، فله
تصویری از زهک
تصویر زهک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زهک

زهک

زهک
کوفتن، خاک برخیزاندن باد شیر زنان یا جانوران نو زاییده آغوز فله
زهک
فرهنگ لغت هوشیار

زهک

زهک
آغوز، شیر غلیظ و زرد رنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آن ها تا سه روز دوشیده می شود، کُلُستِروم، پَلِه، فُلِّه، شیرماک، شِمِه، فُرشِه
زهک
فرهنگ فارسی عمید

زهک

زهک
شیر زنان و شیر حیوانات نوزاییده باشد و آن را آغوز و فله نیز گویند و عربان لِباء خوانند. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری) (از فرهنگ فارسی معین). از: ’زه’ + ’ک’، پسوند نسبت. (حاشیۀ برهان چ معین). لباء. فله. ماک. آغوز. فرشه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
کشک دارو زهک زرداب لبن جغرات ماست
چربه شیر و زبده مسکه دوغ کردی بارخر.
بسحاق اطعمه (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

زهک

زهک
کوفتن چیزی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء). کوفتن چیزی را میان دو سنگ. (از اقرب الموارد) ، بردن و پرانیدن باد خاک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت جستن باد باشد. (جهانگیری) (از برهان)
لغت نامه دهخدا

آهک

آهک
جسمی است سفید جذب کننده رطوبت و آن از پخته شدن سنگ مخصوصی که آنرا سنگ آهک نامند در حرارت 950 درجه بدست آید. چون روی آن آب بریزند از هم پاشیده شود و حرارت ایجاد کند. آهک را برای محکم کردن ساختمان با ملاط و شفته و ساروج مخلوط کنند اکسید کلسیوم، نوره واجبی تنویر. یاآهک بادآنچه آهک خوب از سنگهای کوچک. یا آهک چارو. یا آهک رنده. آهکی که تیزی و قوت آن باقی باشد مکلس مقابل آهک کشته آهک مخلوط بخاکستر و لوئی که بدان حوض و خزانه حمام و مانند آنرا اندایند آهک چارو سارو. یا آهک کشته . آهکی که قوت وحدت آن بمرور زمان یا مجاورت رطوبت از میان رفته باشد یا آهک نوره. نوره واجبی تنویر. یا آهک نوشادر. نوره واجبی. یا مثل آهک. سخت متلاشی سخت از هم پاشیده
فرهنگ لغت هوشیار

دهک

دهک
آس کردن، شکستن، نزدیکی با زن، جمع دهوک، شکننده ها آس کننده ها
دهک
فرهنگ لغت هوشیار